سرنوشت پیروان سایر ادیان

پرسش:

همه افرادی که دین اسلام را ندارند به جهنم می‌روند؟

 

پاسخ:

در نظرگاه قرآنی، همه ادیان الهی در یک راستا و یک جهت قرار داشته(۱) و هرکدام به‌نوعی کامل‌کننده و تمام‌کننده دین قبل بوده و درنهایت، این جریان الهی به اسلام ختم شده است که مصون از تحریف است. ازاین‌رو قرآن کریم، دین حق را تنها، اسلام، دانسته و این‌گونه می‌فرماید که «هر که جز اسلام، دینی [دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود و وی در آخرت از زیانکاران است».(۲) حال، در اینجا این سؤال پیش می‌آید که تکلیف باقی ادیان و پیروان ایشان چه خواهد شد؟ آیا آن‌ها نیز صرفاً به جهت عدم پذیرش اسلام، در آتش قهر خداوند خواهند سوخت؟

نکته اول:

در ابتدا باید به این نکته توجه داشت که مسئله مخالفت و عدم مخالفت خداوند تبارک‌وتعالی با یک دین، مبتنی بر حقانیت یا عدم حقانیت آن موضوع بوده، ولی مسئله مجازات و عدم مجازات خداوند، صرفاً دائر­مدار حقانیت یک دین نیست، بلکه مسائل دیگری نیز در این میان وجود دارد که باید بررسی شود؛ به عبارت دیگر، باید بین مسئله «حقانیتِ» یک دین و مسئله «سعادت و نجات اخروی» آن دین تفاوت قائل شد.

یعنی ممکن است کسی در عین حال که اسلام را دین کامل و حق دانسته و حقانیت را منحصر در آموزه‌های این دین مبین می‌بیند، اما پیروان باقی ادیان را به جهاتی که در ادامه خواهد آمد، اهل نجات اخروی به‌حساب آورد. در حالی که یقین دارد، آیین و دینی که ایشان بدان متصف هستند، آیینی باطل است. این باور (نجات حداکثری) می‌تواند بر مبانی بسیاری همچون قبول تشکیک در نجات، فطرت توحیدی، غلبه رحمت خداوند بر غضب و... شکل‌گرفته باشد؛ ولی بی‌شک یکی از مهم‌ترین عوامل دخیل در باور به نجات حداکثری، تفکیک جاهلان قاصر (مستضعفان فکری) از جاهلان مقصر و معاندان است. امام خمینی در این زمینه سخنی خواندنی دارند: سبب اینکه عمل بسیاری از کافران، گناه و عصیان نیست و درنتیجه، بر کار خود عقاب نمی‌شوند این است که بیشترشان جز مقداری کم و اندک، نسبت به حقیقت جاهل بوده و در جهل خود مقصّر نیستند، بلکه قاصرند.(۳)

نکته دوم:

اما ممکن است سؤال شود که «مستضعف فکری» و «جاهل قاصر» کیست که درعین‌حالی که پیرو یک دین باطل است، اما امید به نجات او در آخرت وجود دارد؟

«استضعاف» از ماده «ضعف» و از باب استفعال، به معنای ضعیف یافتن کسی است. خاستگاه بحث مستضعف، قرآن کریم است. قرآن کریم در آیات متعددی، از گروهی به‌عنوان «مستضعفان» نام می‌برد.(۴) در روایات نیز ابواب خاصی مانند «باب المستضعف»(۵) و «باب المستضعفین و مُرْجَون لامراللّه»(۶) وجود دارد که به همین مسئله پرداخته است.

از سوی دیگر به دنبال طرح این بحث در آیات و روایات، در کتب تفسیری و کلامی نیز مباحث مبسوطی درباره مستضعفان مطرح‌شده است.(۷)

علّامه طباطبائی در تفسیر آیه ۹۸ سوره نساء، در تعریف «مستضعف»، بر این اعتقاد است که کسی که در راه فهم و معارف الهی و عمل به آن، نسبت به دفع مشکلات فکری و عملی از خود ناتوان است، «مستضعف» شمرده می‌شود. بر این اساس، کسی که در سرزمینی ساکن است که امکان فراگیری معارف دینی در آنجا نیست، یا به دلیل شدّت عمل حاکمان ظالم آن دیار و ممکن نبودن هجرت از آنجا، امکان عمل به معارف دینی ندارد، کسی که بدون عناد با حق و استکبار ورزیدن، به دلیل عوامل مختلف غیر اختیاری، حقیقت بر او پوشیده مانده و فکر و ذهن او به حقایق دینی راه نیافته است، اینان مصادیق «مستضعف» شمرده می‌شوند. آیات دیگری مانند: یلاَ یکَلِّفُ اللّهُ نَفْسا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیهَا مَا اکْتَسَبَتْی؛(۸) بیانگر همین نکته است.(۹)

نکته سوم:

برای توضیح بیشتر و تفکیک جاهل قاصر از دیگران، می‌توان این مسئله را از زاویه‌ای دیگر هم مورد بررسی قرار داد و آن این است که کسانی که تابع دین اسلام (به‌عنوان دین حق) نیستند چند گروهند:

۱ «جاهل معاند»، یعنی عدّه‌ای که آگاهانه با حق مخالفت می‌کنند و با توجّه و علم و آگاهی با حقیقت سر ستیز دارند. در حقیقت این گروه اهل لجبازی و عناد هستند و با علم به اشتباه خود باز برای حفظ منافع و یا تعصّبات و احساسات بیجا، حاضر به پذیرش حق نیستند. قرآن کریم در وصف این گروه می‌فرماید: «از روی ستم و عصیان منکر آن‌ها شدند، اما درونشان بدان یقین داشت».(۱۰) درواقع، این گروه حقیقتاً جاهل نیستند بلکه خودشان را به تجاهل زده‌اند؛ شبیه به کسی که بیدار است اما خودش را به خواب زده است. روشن است که این گروه اگر بر همین حال از دنیا بروند، در قیامت گرفتار قهر و عذاب الهی خواهند شد.

۲- «جاهلان مقصّر»، یعنی کسانی که به حقانیت اسلام جاهل‌اند و به همین جهت، تابع اسلام نیستند، اما این جهالت و عدم پیروی از اسلام، به سبب کوتاهی خودشان در کشف حقیقت است. این افراد، باوجود امکان پرسشگری و دسترسی به عالم و دانشمند، به سبب تنبلی، بی‌تفاوتی، بی‌اعتنایی به مسائل دینی، دنیاپرستی، بی‌قیدوبندی و فرار از مسئولیت، در جهالت باقی می‌مانند و به دنبال فراگیری حقیقت نمی‌باشند. به تعبیر قرآنی، همین‌که حقیقت به ایشان عرضه می‌شود، روی گردانده و «دست در گوش خود گذاشته و جامه به سر می‌پیچاند تا صدای حق را نشنوند».(۱۱) روشن است اگر این افراد حق را نیابند یا پیروی از حق نکند در قیامت عذر آن‌ها پذیرفته نخواهد بود هرچند به مسئله جاهل باشند. چراکه جهل ایشان ناشی از کوتاهی است و جاهل قاصر نمی‌باشند.

۳-گروه سوم «جاهلان قاصِر» هستند که در نکته دوم در خصوص ایشان سخن به میان آمد. این گروه، اگر به‌حق دست نیابند در قیامت نیز عذر آن‌ها پذیرفته خواهد بود.(۱۲) به شرطی که به بایدها و نبایدهای عقلی و وجدانی پایبند باشند؛ یعنی از خیانت، جنایت و ظلم‌هایی که عقل (به‌عنوان پیامبر درون) از آن‌ها نهی کرده، پرهیزکرده و به احسان و عدالت و... که عقل بدان‌ها امر می‌کند، ملتزم باشند. این قسم که غالب جمعیت جهان را نیز تشکیل می‌دهند، احکام مستضعف فکری را خواهند داشت و اگر انسان‌های خوبی باشند، امید است که خداوند در آن دنیا، با لطف و محبت خود با ایشان رفتار کند.

کلمات کلیدی:

تکثرگرایی دینی، مستضعف فکری، نجات، جاهل قاصر، جاهل مقصر.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. سوره آل‌عمران، آیه ۱۹ ی إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُی.

۲. سوره آل‌عمران، آیه ۸۵ یوَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَی.

۳. عزیزان، مهدی، پلورالیسم نجات در اندیشه اسلامی، مجله معرفت، سال ۱۳۸۶ ش،ش ۱۲۱.

۴. نساء، آیه ۹۷-۹۹ یإِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیرا إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ یسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَلاَ یهْتَدُونَ سَبِیلاً فَأُوْلَئِکَ عَسَی اللّهُ أَن یعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کَانَ اللّهُ عَفُوّا غَفُورای.

۵. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، قم، دارالحدیث، چ ۱، ق‌۱۴۲۹، ج۲، ص۴۰۴.

۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چ دوم بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳، ج۶۹، ص۱۵۷.

۷. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه اعلمی، ۱۴۱۳، ج۵، ص۵۱.

۸. سوره بقره، آیه ۲۸۶.

۹. ر.ک طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان‌، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، چ ۵، ۱۳۷۴ ش، ج۵، ص۷۹.

۱۰. سوره نمل، آیه ۱۴ یوَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّای.

۱۱. سوره نوح، آیه ۷.

۱۲. برای مطالعه بیشتر، رک: مکارم شیرازی، ناصر، والاترین بندگان، شرح و تفسیر آیات عباد­الرحمن، تهران، نشر جوان، ۱۳۹۱ ش.