آیا یک مرد خوب بهتر از زن خوب است؟

پرسش:
روایاتی مانند نقص ایمان زنان و نیز روایت ذیل، چگونه قابل توجیه می باشد؟
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَا مِنْ رَجُلٍ رَدِيٍّ إِلَّا وَ الْمَرْأَةُ الرَّدِيَّةُ أَرْدَى مِنْهُ وَ لَا مِنِ امْرَأَةٍ صَالِحَةٍ إِلَّا وَ الرَّجُلُ أَفْضَلُ مِنْهَا وَ مَا سَاوَى اللَّهُ قَطُّ امْرَأَةً بِرَجُلٍ إِلَّا مَا كَانَ مِنْ تَسْوِيَةِ اللَّهِ فَاطِمَةَ بِعَلِيٍّ (علیهما السلام)»
آیا زنان خوب کمتر از مردان خوب، و زنان بد بدتر از مردان بد هستند؟

 پاسخ:
این روایت در هیچ یک از منابع معروف شیعی و نیز در منابع معروف اهل سنت، نیامده است؛ فقط در کتاب «تفسیر منسوب به امام حسن عسکری»(1) آمده است. «بحار الانوار» نیز آن را از همین تفسیر نقل کرده است و منبع دیگری ندارد.

در این جا ذکر چند نکته لازم است:

1. در اصل انتساب این تفسیر به امام حسن عسکری(علیه السلام) و اعتبار این کتاب، بین عالمان و اهل فن، اختلاف زیادی وجود دارد و بسیاری از بزرگان، اصل این انتساب را قبول نداشته و روایات آن را معتبر ندانسته و جعلی و ساختگی می دانند.

لازم به ذکر است کل این تفسیر، از ابتدای سوره حمد تا آیه 283 سوره بقره است.

2. به فرض قبول اعتبار کتاب، باید هر روایتی بطور خاص، از نظر سندی و دلالی، مورد بررسی قرار بگیرد.

از نظر سندی باید گفت، این روایت در هیچ یک از منابع مشهور و معروف نیامده است. لذا از نظر سندی، اعتبار لازم را ندارد و نمی توان آن را به امام معصوم نسبت داد.

3. مضمون و محتوای این روایت نیز با تعالیم قرآن کریم و نیز سایر روایات، همخوانی ندارد و ناسازگار است.

آیات بسیاری از قرآن کریم داریم که بدون توجه به مرد یا زن بودن، معیار ارزشمندی انسان را تقوا، ایمان و عمل صالح دانسته و در وعده دادن به بهشت یا جهنم، هیچ تمایزی بین جنسیت انسان ها قائل نشده اند.(2)

بنابر این:
این روایت از نظر سند و محتوا، قابل دفاع نیست و نمی توان آن را به معصوم نسبت داد.

 چند نکته در باره برداشت صحیح از روایات

1. پس از این که روشن شد، مرد و زن از نظر فطرت الهی و نیز از نظر انسانیت و بُعد معنوی و رسیدن به کمال، تفاوتی ندارند و هر دو می توانند به مراتب عالی کمال، نائل شوند و چه بسا زنانی که از بسیاری از مردان، برتر و والاتر هستند؛ معلوم می شود اسلام از این حیث، تفاوتی بین زن و مرد قائل نیست.

2. باید توجه داشت که زن و مرد، از نظر جسمی و روحی با هم تفاوت دارند و با وجود این تفاوت، کاملا منطقی و معقول است که نباید از هر دو به طور یکسان انتظار و توقع داشت، بلکه هر کس با توجه به ظرفیت و قابلیت جسمی و روحی خویش، وظایف و تکالیفی بر عهده دارد.

3. بین «تبعیض» و «تفاوت»، فرق هست. این تبعیض است که ناپسند و ناعادلانه است، ولی تفاوت داشتن، لازمه خلقت است و بی عدالتی و ناپسند محسوب نمی شود؛ زیرا همین تفاوت های بین مخلوقات است که نیازهای یکدیگر را برطرف و انسان را به تشکیل خانواده و جامعه، سوق می دهد.

4. در راستای همان تفاوت بین زن و مرد و نیز مکمل هم بودن زن و مرد، باید گفت مردان و زنان، هر دو، هم از نیروی عقل و منطق برخوردارند و هم از نیروی عاطفه و احساسات؛ اما مردان نسبت به زنان، غالبا احساسات کمتری داشته و عقل و منطق بر احساسات آن ها غلبه دارد ولی در زنان، غالبا این عواطف و احساست است که بر عقل و منطق، تأثیرگذار است و غلبه دارد.

5. با این نگاه، مکملِ هم بودن زن و مرد، بیشتر قابل فهم و درک است.

6. هر کدام از مرد و زن، باید مراقب باشند تا مبادا با توجه به توان و ویژگی هایی که دارند، از حد خود فراتر و از مسیر عدالت و تعادل، خارج شده و در حق دیگری، تعدی و ظلم کنند.

7. این تفاوت در ویژگی زن و مرد، اقتضاء می کند به زن توصیه شود، به خاطر احساسات و عواطف قوی ای که دارد و بسیار ارزشمند و لازمه وجودی او هم هست، تلاش و دقت بیشتری داشته باشد تا بتواند با تعادل در احساسات، راه کمال و تعالی را بپیماید.

نکته:
تفاوت تعابیر برای زنان، در روایات، بیشتر با توجه به همین ویژگی زن و مرد است؛ در عین این که هر دو از نظر فطرت الهی و توان رسیدن به کمال و سعادت، برابرند.

 ارزش احكام اسلامى در جامعه اسلامی

علامه طباطبایی(ره) در این باره می گویند:
اسلام اين محروميت زنان (ممنوعيت از شركت در جهاد و قضاوت و حكومت بر مردم‏) را مهمل نگذاشته، و آن را به مزيتى برابر آن جبران كرده است، مثلا اگر زنان از فضيلت جهاد در راه خدا محروم شده ‏اند خداى تعالى اين فضيلت را به فضيلتى ديگر معادل آن جبران نموده، و مزايا و فضايلى به او داده كه در آن افتخاراتى حقيقى هست، مثلا اسلام نيكو شوهردارى كردن را جهاد زن قرار داده، و...

ساده ‏تر بگويم در چنين ظرفى [جامعه اسلامی] فضيلت آن مردى كه در معركه قتال حاضر مى شود و با كمال سخاوت، خون خود را ايثار مى‏ كند، از فضيلت زنى كه وظيفه شوهرداريش را انجام مى دهد، برتر نيست، و نيز آن مرد حاكمى كه سرپرستى جامعه را به عهده گرفته، چرخ زندگى اجتماع را مى‏ چرخاند، هيچ‏ افتخارى بر آن زن ندارد، و آن مردى كه بر مسند قضا تكيه زده، هيچ برترى نسبت به زنى كه كودكش را تر و خشك مى ‏كند ندارد.

پس در جامعه اسلامى اين پست ها وقتى افتخار مى ‏شود، و زمانى اثر خود را مى ‏بخشد، و وقتى تعبد به آن براى صاحبش صحيح و مشروع مى‏ گردد، كه صاحبش در پذيرفتن آن نوعى ايثار كرده باشد، و طورى تربيت شده باشد كه هر پستى را كه جامعه به او مى ‏دهد در نظرش مسئوليت و بار گران باشد، و در قبول آن از خودگذشتگى به خرج دهد.

در چنين جامعه ای اگر به مرد بگويند تو بايد به ميدان جنگ بروى يا كشور را اداره كنى، به خاطر رضاى خدا اين بار سنگين را به دوش مى ‏كشد، و اگر به زن بگويند تو بايد در خانه بمانى و نسل را تربيت كنى، او نيز به خاطر خدا قبول مى‏ كند، و هيچ تناقضى هم در اين دو قسم حكم نمى ‏بيند.(3)

 ممکن است گفته شود آیات 32 و 34 سوره نساء، برتری مردان بر زنان را بیان می کند. در جواب باید گفت: خیر، چنین نیست، این ادعا نادرست است.

بررسی آیات:

«وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ‏ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ»؛ برتری هايى را كه خداوند براى بعضى از شما بر بعضى ديگر قرار داده آرزو نكنيد.(4)

این آیه اصلا نمی گوید مردان بر زنان برتری دارند، بلکه فرموده بعضی بر بعضی، و اصلا اسم مرد و زن را نیاورده است؛ لذا نسبت دادن برتری مرد بر زن، به این آیه صحیح نیست و تحمیل نظر شخصی بر آیه است.

مرد خصوصیاتی دارد و زن هم خصوصیاتی دارد؛ هر کدام به خاطر ویژگی هایی که دارند برتری و فضل نسبت به دیگری دارند. آیه می فرماید زنان آرزو نکنند که ای کاش مرد بودند و مردان نیز آرزو نکنند که ای کاش زن بودند.

توجه: این آیه در ادامه آیات ارث است لذا می فرماید زنان نگویند ای کاش مرد بودند، زیرا مردان دو سهم ارث می برند و زنان یک سهم؛ و مردان هم نگویند ای کاش زن بودند، زیرا این مرد است که دادن نفقه و مهریه بر او واجب است ولی زن، در این خصوص مسئولیتی ندارد و گیرنده نفقه و مهریه است.

علامه طباطبایی(ره) می گوید:

پس نهى در آيه نهى از آرزوى داشتن اين گونه مزيت ‏ها است، و بدين جهت نهى فرموده كه به اين وسيله فساد را از ريشه بر كند، چون اين مزيت‏ ها امورى است كه نفس بشر به آن ها علاقمند است، زيرا خداى تعالى ريشه علاقمندى به آن ها و به دنبالش سعى و كوشش براى به دست آوردن آن را در دل ها نهاده، تا خانه دنيا به اين وسيله آباد شود، به همين جهت در برخورد با اين مزايا نخست آرزوى داشتن آن ها در دل پيدا مى ‏شود، و وقتى اين آرزو تكرار شد مبدل به حسادتى نهفته چون آتشى زير خاكستر مى ‏گردد، و باز در اثر تعقيب كردن همه روزه، اندك اندك اين آتش از زير خاكستر بيرون آمده، از قلب به مقام عمل خارجى سرايت مى‏ كند، و با در نظر گرفتن اينكه اين حسد خاص يك نفر و دو نفر نيست، (زيرا همه مردم دل دارند)، اگر حسد همه دل ها به هم منضم شود، بلوايى راه مى ‏افتد كه زمين را پر از فساد نموده، حرث و نسل را تباه مى ‏سازد.(5)

 آیه: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ‏ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِم‏»؛ مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتری هايى كه خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است، و بخاطر انفاق هايى كه از اموالشان (در مورد زنان) مى ‏كنند.(6)

در این آیه شریفه هم اصلا سخنی از برتری فطری و یا برتری در انسانیت مرد بر زن نیست.

بله، جنس مرد به خاطر ویژگی هایی که دارد، توان انجام کارهای سختی مثل جنگیدن و جهاد در میدان مبارزه را دارد، در حالی که زن به خاطر ویژگی هایش، چنین وظیفه ای ندارد.

و یا مرد به خاطر این که کمتر احساساتش بر منطقش غلبه می کند می تواند تصمیمات غیراحساسی بگیرد؛ این با روحیه زن و عاطفی و احساسی بودن او، همخوانی ندارد، مثل قضاوت و حکومت و...

و یا مرد به خاطر این که مسئولیت نفقه و... بر عهده او نهاده شده است و باید مخارج زن و فرزندان را تهیه کند، سرپرستی آن ها نیز بر عهده او گذاشته شده است.

پس در این آیه نمی گوید، جنس مرد بر جنس زن، فضیلت و برتری دارد و یا مرد از نظر فطرت انسانی بر زن برتری دارد.

آیات قرآن، اشاره به تفاوت ها دارند، یعنی با توجه به متفاوت بودن ویژگی های زن و مرد، هر کدام می توانند برتری و فضیلتی بر دیگری داشته باشند.

ممکن است گفته شود، در خطبه هشتاد نهج البلاغه، امام علی(علیه السلام) زنان را از نظر عقل و ایمان و... ناقص دانسته اند، و این معنایش برتری جنس مرد بر جنس زن است. در جواب باید گفت، خیر، این ادعا نیز نادرست و مردود است.

در باره خطبه 80 نهج البلاغه و تعبیر «ناقصات العقول» وجوهی بیان شده که عرض می شود:

1. بعضی گفته اند این روایت ساختگی و جعلی است زیرا پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، مخالفان شیعه به خاطر عجز و ناتوانی در پاسخگویی به استدلال حضرت فاطمه(سلام الله علیها)، با نسبت دادن این روایت به امام علی(علیه السلام) می خواستند استدلال حضرت را مخدوش کنند.

2. این روایت جعلی نیست ولی از نظر سندی ضعیف است و لذا حجیت نداشته و قابلیت احتجاج ندارد.

3. این خبر واحد است و خبر واحد ـ ولو معتبر باشد ـ فقط در فقه، حجت است و الا در اصول عقائد و امور تکوینی، اثبات کننده معرفت نیست و حجیت ندارد.

4. این روایت، در باره همه زنان نیست بلکه یک قضیه شخصیه و خارجیه و در خصوص عایشه و جنگ جمل است.

حضرت علی(علیه السلام) پس از جنگ جمل، این سخنان را ایراد فرمودند و منظورشان این است که چرا مردم عقل خود را دست این زن دادند که از اداره و راهنمایی آن ها ناتوان است.

5. برخی گفته اند عقل معانی گوناگونی دارد و با توجه به محدودیت حضور زنان در جامعه و نداشتن تجربه لازم، مراد از عقل در این جا عقل تجربی است؛ لذا این روایت ناظر به زنان همان عصر و زمان است.

6. مراد از عقل در این جا عقل دوراندیش است. زنان به خاطر داشتن احساسات و عواطف قوی و غلبه عواطف و احساسات بر منطقشان، عقل دوراندیش آن ها ضعیف است.

متفاوت بودن مخلوقات (زن و مرد) لازمه نظام خلقت است. هر کدام ویژگی ها و خصوصیاتی دارند.

زنان از عواطف و احساسات قوی تری برخوردارند و مردان تعقل و دوراندیشی و قاطعیت بیشتری دارند و جامعه انسانی نیز به هر دو گروه نیازمند و وابسته است.

لذا کرامت انسانی، در زنان و مردان متفاوت نیست؛ بلکه جایگاه تعریف شده آن ها در نظام اجتماعی (به حسب خصوصیات و ویژگی ها) متفاوت است.

توجه:
هر کدام از این وجوه، قابل نقد و بررسی است؛ ولی قول آخر که نظر علامه طباطبایی(ره) ذیل آیه 34 سوره نساء است، دقیق تر و کاملتر است.(7)


پی نوشت ها:
1. حسن بن على(علیه السلام)، التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن بن علي العسكري (عليهم السلام)‏، ناشر: مدرسة الإمام المهدي(عليه السلام) ـ قم‏، 1409 ه.ق، چاپ اول، ص 657.
2. مانند آیات: روم: 30/ 30؛ حجرات: 49/ 13؛ فاطر: 35/ 19؛ زمر: 39/ 9؛ غافر: 40/ 58؛ نساء: 4/ 124؛ و... .
3. طباطبایی، محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات: جامعه مدرسین، دفتر انتشارات اسلامی ـ قم، ج ‏4، ص 556 و 557.
4. نساء: 4/ 32.
5. ترجمه تفسير الميزان، پیشین، ج ‏4، ص 533.
6. نساء: 4/ 34.
7. ر.ک: عبدالهادی مسعودی، مشکل الحدیث، دانشگاه قرآن و حدیث، سال 1388، جلسه دهم، ص 96 تا 103.

 

http://askdin.com/comment/1031695#comment-1031695