صفات خداوند که معنای هر سه پاک می باشد چه تفاوتی باهم دارند؟

پرسش:
این سه از صفات خداوند که معنای هر سه پاک می باشد چه تفاوتی باهم دارند؟
قدوس-سبحان- مطهر

 


پاسخ:
تقديس بر وزن تفعيل از ريشه «ق ـ د ـ س» به معناى پاكى معنوى(1) و مبارك بودن است(2)و تقديس به معناى پاك شمردن و مبارك دانستن است(3) و در اصطلاح علوم عقلى و عرفانى منزه دانستن خداست از آنچه لايق آن جناب نيست؛ خواه آن چيز نقص باشد يا كمال نسبى محدود(4)، از اين رو به رغم آنكه برخى تقديس را به تسبيح* تفسير كرده اند(5) اهل معرفت آن را اخص از تسبيح دانسته اند، چرا كه تسبيح به نظر آنان منزه دانستن خدا از نقايص امكانى است. (6)برخى تسبيح را منزه دانستن خدا در مرتبه جمع و تقديس را منزه دانستن وى در مرتبه جمع و تفصيل(7) و بعضى تسبيح را تنزيه ذات و تقديس را تنزيه صفات(8) يا تسبيح را تنزيه* حق به اعتبار مقام «واحديت» و تقديس را تنزيه وى به اعتبار مقام «احديت»دانسته اند.(9) برخى ديگر نيز تسبيح را منزه دانستن خداوند از تشبيه، و تقديس را منزه دانستن او از تشبيه و تنزيه معرفى كرده اند.(10)
تفاوت هاى ديگرى نيز بين آن دو ذكر شده است؛ مانند اينكه تسبيح نفى چيزهايى است كه لايق خدا نيست و تقديس اثبات اوصاف مناسب خداست(11) يا اينكه تقديس مختص به خداوند سبحان نيست و در حق انسان ها و غير انسان ها مانند زمين (12)، وادى (13) و غيره نيز به كار مى رود؛ ولى تسبيح ويژه خداست.(14)

آیت الله جوادی آملی می فرمایند:
تسبیح از داشتن هرگونه اسم قبیح و غیرحَسَن و تقدیس از هر نوع وصف كمالی محدود و آمیخته با نقص و عدم. هر وصفی كه تجرید آن از نقص و عدم و تنزیه آن از محدودیت ممكن باشد، خدا بدان متصف مى‏شود، ولی برخی اوصاف گرچه برای غیر خدا حَسَن است امّا اسناد آن به خدا سزاوار نیست؛ مانند عفّت و شجاعت؛ چون همیشه با خصوصیات جسمانی همراه است. بنابراین، لازم است همواره وصف و تسمیه خدا همراه با تسبیح و تقدیس باشد، چنان كه سنّت و سیرت ملائكه چنین است؛ « و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك »(15) و ما همواره با ستايش تو تو را تنزيه مى‏كنيم و به تقديست مى‏ پردازیم. در این آیه تسبیح مقدّم بر تقدیس است، نوعاً چنین است كه گفته می ‏شود: «سُبّوحٌ قُدّوس» نخست خدای متعالی از قبیح و ناروا تنزیه، و سپس از هر كمالِ محدود و جمال مقيّد و جلال نسبي تقديس مى‏ گردد؛ زیرا همه كمال و جمال و جلال او، نفسی و مطلق و نامحدود است.(16)




پی نوشت ها:
1. التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ش، ج 9، ص210، «قدس».
2. المنجد فى اللغه، لويس معلوف (م. 1946 م.)، بيروت، دارالمشرق، 1996 م،ص612.
3. لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق، ج11، ص 61؛ التحقيق، ج 9، ص 210، «قدس».
4. فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفانى، سيد جعفر سجادى، تهران، زبان و فرهنگ ايران، 1378 ش، ص 253؛ شرح المصطلحات الكلاميه، به كوشش مجمع البحوث الاسلامية، مشهد، آستانه رضويه، 1415 ق، ص 78؛ التعريفات، على بن محمد الجرجانى (م. 816ق.)، به كوشش ابراهيم الابيارى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1405 ق، ص 89.
5. تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهين (م. 1050 ق.)، به كوشش خواجوى، قم، بيدار، 1366 ش، ج 2، ص 314؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم، بلاغت، 1415 ق، ج 1، ص 125؛ فتح القدير، الشوكانى (م. 1250ق.)، بيروت، دارالمعرفة، ج 1، ص 64.
6. شرح شطحيات، روزبهان، هانرى كربن، امير، 1374 ش، ص213؛ موسوعة مصطلحات جامع العلوم، عبدالنبى احمد نگرى، به كوشش على دهروج، بيروت، مكتبة لبنان ناشرون، 1997 م، ص 279؛ شرح فصوص الحكم، ص 368 ، 541.
7. شرح المصطلحات الكلاميه، به كوشش مجمع البحوث الاسلامية، مشهد، آستانه رضويه، 1415 ق، ص 78.
8. ممد الهمم در شرح فصوص الحكم، محى الدين بن عربى (م. 638 ق.)، ص26.
9. بيان السعاده، الجنابذى (م. 1327 ق.)، بيروت، اعلمى، 1408 ق، ج1، ص 74.
10. شرح فصوص الحكم، قيصرى (م. 751 ق.)، به كوشش آشتيانى، تهران، علمى و فرهنگى، 1375 ش، ص 368 ، 541.
11. المصطلحات الكلاميه، ص 78.
12. مائده/5،21
13. طه/20،12.
14. معجم الفروق اللغويه، ابوهلال العسكرى (م. 395 ق.)، قم، انتشارات اسلامى، 1412 ق، ص 125.
15. بقره آیه 30.
16.تفسیر موضوعی قرآن کریم، آیت الله جوادی آملی ، جلد 2 ،ص 238.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63604&p=996275&viewfull=1#post996275