معیار تشخیص حق از باطل چیست؟


پرسش:
شاید بعضی از کسانی که در واقعه عاشورا بودند واقعا راه را گم کرده، و فکر می کردند که دارند راه را درست می روند. و به نظر من تمام صحنه زندگی ما همین هست، بسیاری اوقات فکر می کنیم که داریم راه درست را می رویم ولی بعدا متوجه میشویم که راه اشتباه است. به جز تقلید کورکورانه چه عوامل دیگری میتواند در این اشتباهات دخالت داشته باشد؟


پاسخ:
برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:

نکته اول: تشخیص حق از باطل
تشخیص مسیر حق از باطل یکی از مهمترین مسائلی است که سرنوشت انسان را رقم میزند، به نظر میرسد عوامل متعددی در این تشخیص نقش مثبت یا منفی دارند:

الف) تکیه به حجت های الهی
خداوند دو حجت بر بندگانش ارزانی داشته است که ملاک تشخیص حق از باطل هستند، همانطور که امام کاظم(ع) می فرمایند:
«إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‏»؛ به درستی که خداوند دو حجت بر بندگانش دارد، یکی حجت ظاهری، و دیگری حجت باطنی؛ اما حجت ظاهری همان رسولان و انبیا و ائمه(علیهم السلام) هستند، و اما حجت باطنی همان عقل است.(1)

به همین خاطر اهل جهنم می گویند اگر از هر کدام از عقل یا دین پیروی می کردیم اهل جهنم نمی بودیم:
«لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعير»؛ اگر ما (به سخنان) گوش میکردیم يا تعقّل مى‏كرديم، در ميان دوزخيان نبوديم.‏(2)
اگر کسی واقعا از عقل تبعیت کند عقل دست او را در دست شرع خواهد گذاشت، مشکل تمام منحرفین عدم پیروی خالصانه و بدون پیش فرض ها از دین است.

ب) شناخت حق و پرهیز از شخصیت زدگی
نکته دوم تعصب داشتن روی اشخاص غیر معصوم و همانطور که خود شما هم اشاره فرمودید پیروی کورکورانه و بدون دلیل است که منجر به گم کردن مسیر خواهد شد، انسانی که به جای حق به اشخاص تکیه می کند با لغزش اشخاص طبیعتا خواهد لغزید، همانطور که امیرالمومنین(علیه السلام) می فرمایند:
«الْحَقُّ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه‏»؛ حق با اشخاص شناخته نمیشود، حق را بشناس سپس اهل آن را تشخیص ده.(3)

امام صادق(علیه السلام) هم در روایتی می فرمایند:
«مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الدِّينِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ كَمَا أَدْخَلُوهُ فِيهِ وَ مَنْ دَخَلَ فِيهِ بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ يَزُولَ»؛ هر کسی به خاطر مردم وارد این دین(اسلام) شود همان مردم او را از دین خارج میسازند همان­گونه که او را وارد ساخته بودند، و هر کسی به خاطر خود کتاب و سنت وارد این دین شود کوه ها از جا کنده می­شوند اما ایمان او زوال نمی پذیرد. (4)

ج) دشمن شناسی
ملاک دیگر برای شناخت حق از باطل، دشمن شناسی دقیق است، کسی که دشمن را دوست قلمداد کند قطعا در تشخیص حق دچار اشتباه و انحراف خواهد شد.
مردم شام علی(علیه السلام) را دشمن و معاویه را دوست خود می پنداشتند، این اشتباه در تشخیص موجب شد که به جنگ با علی(علیه السلام) آمده، و حتی از جارچیان معاویه بپذیرند که علی(علیه السلام) اهل نماز نیست، و شهادت آن حضرت در مسجد برخی از ایشان را به تعجب وا داشت!

امروز هم انسان برای تشخیص دشمن باید دقیق باشد، فریب لبخندها از پس شبکه های ماهواره ای را نباید بخورد، چرا که اینها همان هایی هستند که در 8 سال جنگ تحمیلی انواع ابزار و تسلیحات را در اختیار صدام گذاشته و با تمام توان از او حمایت کردند، امروز اگر پشت این قاب شیشه ای در برنامه هایشان به ما لبخند میزنند به این خاطر است که فهمیدند از طریق جنگ سخت کاری از پیش نمی برند.

بنابراین کسی که ایشان را دوست پندارد و دوستان خویش را دشمن، طبیعتا ساعت ها در شبکه های مجازی پای حرف های دشمنان دین بوده، و یا پای ماهواره مخاطب دروغ پراکنی ایشان است و روز به روز از حق دورتر خواهد شد تا جایی که اصلا باور نمی کند سخنان این شبکه ها و رسانه ها دروغ باشد!

د) تحقیق در مورد اخبار و شایعات ملاک دیگری که موجب تشخیص حق از باطل میشود، سنجش گفتارها و پرهیز از قضاوت های عجولانه و تشخیص های بدون بررسی است.
امام حسین(علیه السلام) با وجود این همه نامه ای که از کوفه آمده بود بدون تحقیق دست به اقدامی نزده، و ابتدا مسلم بن عقیل را برای تحقیق و سنجش حقیقت به کوفه فرستاد و زمانی که مسلم بن عقیل بیعت مردم را اعلام نمود امام(علیه السلام) به سمت ایشان حرکت کرد، قرآن هم می فرماید:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید اگر فاسقی برای شما خبری آورد تحقیق کنید.(5)

بنابراین گاهی اعتماد به یک شایعه علیه جبهه حق یا به نفع باطل ممکن است مسیر انسان را از حقانیت به سمت بطلان سوق دهد.

نکته دوم: گرایش به حق و باطل
علاوه بر عواملی که در تشخیص حق از باطل نقش دارند و در نکته پیشین به آنها اشاره شد، عواملی هم هستند که در گرایش به حق یا باطل نقش دارند، مثل حلال خواری و حرام خواری، یا حلال زادگی یا حرام زادگی و مانند آن.
همانطور که امام حسین(علیه السلام) به لشکر عمرسعد که سخنان به حق آن حضرت بر ایشان تأثیری نمیگذاشت فرمودند: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَام‏»؛ به تحقیق شکم های شما از حرام پر شده است. (6)

بنابراین علاوه بر ملاک تشخیص حق از باطل میل درونی انسان به حق یا باطل هم باید جدی گرفته شود، در غیر این صورت ممکن است انسان حق را بشناسد اما میلی به آن نداشته و در برابر آن بایستد، همانطور که قران کریم می فرماید:
«جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا»؛ آن(معجزات) را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند.(7)

نکته سوم: اتمام حجت در واقعه عاشورا
اگرچه ممکن است در میادین فتنه و فضای غبارآلود حوادث گاهی حق و باطل آنقدر به هم آمیخته شوند که تشخیص حق واقعا دشوار شود، اما به نظر میرسد در واقعه عاشورا واقعا حجت تمام شده بود، و کسی نیست که به جنگ امام حسین(علیه السلام) آمده باشد اما در قیامت بگوید امر بر من مشتبه شده بود.

سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مدح امام حسین(علیه السلام) چون «الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»؛ حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند(8) یا «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»؛ حسن و حسین امام هستند چه قیام کنند و چه نکنند(9) و در مقابل شخصیت فاسق و نالایق یزید، خونخوار و ظالم بودن شخصیت های اطراف یزید از جمله عبیدالله بن زیاد که فضای کوفه را به خفقان برد، سخنرانی های روشنگر امام حسین(علیه السلام) در مکه و کربلا، نامه نوشتن های ایشان به بزرگان بصره، کوفه و حتی مصر، و همچنین اتمام حجت های عملی از جمله نشان دادن بی رحمی دشمن نسبت به حضرت علی اصغر(علیه السلام) کار را حقیقتا تمام می کند.

بنابراین برخلاف جنگ های امیرالمومنین(علیه السلام) که در جمل با همسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) و برخی صحابه آن حضرت(صلی الله علیه و آله) رو در رو بود و نیز جنگ با خوارج که پیشانی هایشان از شدت عبادت پینه بسته بود و تشخیص حق را دشوار کرده بود، اما در واقعه عاشورا حق را برای عموم مردم روشن شده بود.

قرائن متعددی این مسئله را تأیید می کند:
اینکه قاصدینی که از کوفه آمده بودند به امام حسین(علیه السلام) گفتند: «قُلُوبُهُمْ مَعَكَ وَ سُيُوفُهُمْ عَلَيْك‏»؛ (10)
اینکه گوشواره را با گریه می کشیدند و می گفتند اگر ما گوشواره ها را به غارت نبریم دیگری می برد!
و همچنین قیام های پس از این واقعه که منجر به فروپاشی حکومت بنی امیه گردید نشان میدهد حق در این واقعه حداقل برای کسانی که در میدان حضور پیدا کرده بودند روشن شده بود. حتی خود عبیدالله هم در صمیم قلبش یزید را اصلح از حسین(علیه السلام) نمی دانست.


پی نوشت ها:
1. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج1، ص16.
2. ملک:10/67.
3. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج40، ص126.
4. همان، ج2، ص105.
5. حجرات:6/49.
6. بحارالانوار، ج45، ص8.
7. نمل:14/27.
8. بحارلانوار، ج37، ص78.
9. حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، نشر اعلمى‏، بیروت، چاپ اول، 1425ق، ج4، ص17.
10. طبرى، محمد بن جرير، دلائل الامامة، نشر بعثت، قم، چاپ اول، 1413ق، ص182.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=59414&p=979295&viewfull=1#post979295