سعادت وشقاوت ذاتی انسان

پرسش: آیا انسان ها از ابتدا با ذات خوب و بد خلق شده اند؟ اینکه می گویند مومنان از باقیمانده گل اهل بیت افریده شده یا اینکه می گویند خدا ابتدا گل پاک را برای مومنان و گل بد را برای جهنمیان آفرید و بعد آن ها را مخلوط کرد و انسان را آفرید نشانه بر ذات بد و خوب دارد ؟

 

 

 

پاسخ:

سوال از ذات انسانها و خوبی و بدی ذاتی آنها، سوالی است که راجع به مسئله طینت است. در نگاهی اجمالی و جامع بین مسئله طینت یا ذات از یک سو و آموزه های مسلم دیگری همچون عدالت خداوند و حکمت او و لزوم اختیاری بودن سعادت و شقاوت، میتوان مدعی شد که طینت به معنای الزامی و غیر انتخابی بودن سعادت و شقاوت به هیچ وجه درست نیست، بلکه وجود این ویژگی همانند قابلیتها و اقتضاهایی که موجب کشش به سمت نیکی یا بدی میشود تاثیر دارد نه بیشتر، اموری مانند تربیت خانوادگی، آموزش و پرورش، محیط زندگی. برای پاسخ تفصیلی این مسئله لازم است به مسئله طینت در روایات بپردازیم.

 

 طینت در زبان عربی، برای بیان حالت و نوع کار یا صفتی به‌کار می‌رود؛ از این‌رو طینت به معنای سرشت خاصی است که دارای ویژگی خاصی می‌باشد. سرشت انسان را از این جهت طینت گفته‌اند که ماده اولیه آفرینش «انسان نخستین» از گِل بوده است و نطفه هر انسانی هم از انواع مواد موجود در خاک تشکیل می‌شود.(1)

 

در میان روایات، اخبار بسیارى وجود دارد (که به روایات «طینت» مشهور است). فهم درست این روایات مسئله ای است که در حل معضل طینت و ارتباط آن با دیگر آموزه های مسلم دین اسلام راهگشاست. به نظر برخی این روایات بر چهار قسم است و برخی نیز آنها را بر پنج قسم دانسته اند. علامه طباطبایی در یک دسته بندی کلی معتقد است که این روایات بر پنچ قسم است و بدین جهت تحلیلی جامع نسبت به این روایات ارائه نموده است. بدین ترتیب، روایات طینت عبارتند از:

 

دسته اول: احادیثى است که اجمالاً دلالت دارند که خداوند متعال انسان ها را در موقع آفرینش، به دو گونه آفریده است: گروهى سعادتمند و گروهى اهل شقاوت.

 

دسته دوم: روایاتى است که مى فرماید: خداوند روز قیامت خوبى هاى بدان را از آنها مى گیرد و به خوبان مى دهد و بدى هاى خوبان را از آنان مى گیرد و به بدان مى دهد، یعنى، شخص کافر، اگر خوبى هم داشته باشد، از او گرفته و به مؤمن داده مى شود.

 

دسته سوم: روایاتى که خلقت انسان را به آب گوارا یا آب تلخ و شور منتسب مى کنند.

 

دسته چهارم: روایاتى که برگشت اختلاف در آفرینش انسان ها را به اختلاف در نور و ظلمت مى دانند.

 

دسته پنجم: روایاتى که به تفصیل دلالت دارند بر این که برخى از انسان ها، از گل بهشت خلق شده و سرانجام به بهشت مى روند و برخى از گل جهنم خلق شده و به آن جا باز مى گردند.

 

 

 

اما دسته نخست، تکلیفشان مشخص است. در این روایات به یک واقعیت که عبارت است از وضعیت انسانها و دو دسته بودن آنها اشاره شده است بدون اینکه به منشأ این وضعیت اشاره ای شده باشد. بدین ترتیب، این روایات به هیچ دلالتی راجع به ذاتی و الزامی بودن سرنوشت آنها اشاره شده باشد.

 

اما دسته دوم، در این دسته روایات بیان شده است که خوبی ها به مومنان و بدی ها به کافران باز میگردد. بدین معنا که اگر کافری کار نیکی انجام داده باشد نیز از آنان گرفته میشود. همانند انچه در آیه حبط گفته شده است که کفر به خداوند مایه حبط اعمال انسان میشود. بنابراین در وهله نخست باید دانست که این مسئله هیچ ربطی به ذاتی بودن نیکی و بدی ندارد بلکه به مسئله بعد از انتخاب گرایش انسان نسبت به ایمان و کفر بر میگردد. اگر کسی کفر را انتخاب کرد باید بداند که کفر باعث حبط اعمالش میشود.

 

اما مسئله اصلی ناظر به دسته سوم تا چهارم است. در تفسیر این روایات لازم است بدانیم مراد از ذاتی بودن این وضعیت برای انسانها و نقش آن در سرنوشت او بدانیم.  

 

نخست. منظور از امر ذاتی، سعادت و شقاوت انسان است. این بدان معناست که برخی ذاتا از بدو آفرینش سعادتمند هستند و برخی ذاتا اهل شقاوت.

 

نقد احتمال نخست. این احتمال، ذاتی بودن حتی متقوم بر وجود ذات و به نحو ضرورت ذاتی نیز نیست. بنابراین بر هم زدن این ضرورت حتی به نحو سلب موضوع و ذات نیز امکان ندارد. بنابراین مشخص است که این احتمال باتوجه به مبانی دینی به هیچ وجه قابل قبول نیست چرا که این احتمال بدان معناست که حتی خداوند نیز نمیتواند این وضعیت را به هم بزند و این با مالکیت و قدرت مطلقه الهی منافات دارد.

 

دوم. مراد از ذاتی، امر لازمه ذات است. یعنی همانطور که زوج بودن لازمه عدد چهار و حرارت لازمه آتش است، سعادت نیز لازمه ذات انسان مومن و شقاوت نیز لازمه ذات کافر است. تفاوت این فرض با فرض قبل در این است که در این فرض، امر ذاتی متقوم و متوقف است بر وجود خود ذات. مادامی که ذات موجود است این امر ذاتی نیز موجود است و درغیر این صورت، با انتفای موضوع، منتفی خواهد شد. بدین ترتیب، در این فرض، فرد تا زمانی که در رحم مادر موجود نشده باشد، این سعادت و شقاوت برای او نخواهد بود.

 

نقد احتمال دوم. این احتمال، گرچه از اشکال فرض قبلی مبراست ولی با مراجعه به آموزه های مسلم عقلی و نقلی منافات آشکاری دارد؛ نه با حکمت الهی در فرستادن انبیاء سازگاری دارد، نه با تعالیم انبیاء و نه با توبه پذیری خداوند. پس چنین نیست که عده اى ذاتا به بدى و گناه تمایل داشته باشند و با شقاوت خلق شوند و گروهى نیز ذاتا به خوبى و تقوا تمایل داشته باشند و با سعادت آفریده شده باشند؛ زیرا هر کس داراى فطرت و نفس ملهمه است که کارهاى خوب و بد را به او الهام مى کرد و او را به سمت خوبى ها و پاکى ها سوق مى دهد؛ چنانکه میفرماید:

 

«و نفس و ما سوّیها فالهمها فجورها و تقویها»(2) : قسم به نفس آدمى و آن که آن را منظم ساخته سپس فجور (گناهان) و تقوا (خیر) را به او الهام کرده است»

 

بدین ترتیب مشخص میشود که معناى این دسته از روایات، این نیست که برخى ذاتا اهل شقاوت و گروهى ذاتا اهل سعادت اند و طینت علت تامه براى رفتار و اعمال انسانى است.

 

بعلاوه در خصوص روایاتى که اشاره دارند که برخى از انسان ها از طینت بهشتى یا علیین و برخى از طینت جهنم یا سجین آفریده شده اند، منظور بهشت و جهنمى نیست که در قیامت ظهور مى کند؛ زیرا بهشت و جهنم آخرتى اصولاً از سنخ ماده و جهان مادى نیست؛ بلکه احتمال دارد معناى این دسته از روایات، این باشد که برخى از ماده پاک زمینى و عده اى از ماده ناپاک زمینى آفریده شده اند. گروهى نیز مرکّب از طینت پاک و ناپاک اند.

 

بنابراین پیام روایات طینت، این است که آب و هوا، خاک، وراثت و محیط خانوادگى و اجتماعى، زمینه ساز سعادت و شقاوت اند؛ یعنى، آب و هوا و فضاى خوب، محیط خانوادگى و اجتماعى خوب و تربیت خوب به منزله مواد اولیه خوب است و سعادت انسان با این مواد اولیه ارتباط دارد. همچنین محیط مناسب، آب و هوا و خاک نامناسب و... به منزله مواد اولیه ناپاک مى باشد و شقاوت انسان با این مواد اولیه ارتباط دارد. به عبارت دیگر مواد اولیه زمینه است، نه علت تامه؛ زیرا از هر دو طرف موارد متعدد نقض مشاهده مى شود؛ مثلاً در یک خانواده، دو برادر که از جهت تمام مواد اولیه یکسان هستند، یکى امام معصوم مى شود، (امام حسن عسکرى(علیه السلام)) و دیگر جعفر کذاب از کار در مى آید؛ یکى کمیل بن زیاد نخعى از اصحاب خاص امام على(علیه السلام) و دیگرى حارث بن زیاد نخعى، قاتل فرزندان حضرت مسلم مى شود؛ یکى عالم و دانشمندى مهذب و دیگرى جاهلى بى تقوا در مى آید. در این موارد شرایط یکى است، زمینه ها و مواد اولیه، یکى است؛ اما افراد مختلف اند.(3)

 

در نتیجه مشخص میشود که ذات انسانها خوب و بد -به معنایی که قابل تغییر نباشد و اختیار شخص را در تغییر ببندد- آفریده نشده است. اما به معنای اقتضا و کشش قابل قبول است.

 

 

 

پی نوشتها:

 

1.  ابن فارس، احمد،‌ معجم المقاییس اللغة، قم‌، مکتب الاعلام الاسلامی‌، چاپ اول، ۱۴۰۴ق، ج ‌۳، ص ۴۳۷.

 

2. سوره شمس، آیه8و9.

 

3. ر.ک: سید محمد باقر موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، قم، نشر اسلامی، 1374ش، چاپ پنجم، ج8، صص 95 تا 125.

http://askdin.com/comment/1038985#comment-1038985