مخالفت پدرم با ازدواج من

پرسش:

 خانمی 31 ساله و مجرد هستم. مدت دو سال است که با آقایی از همکاران آشنا شده ام که 37 سال دارد و همسر اولش دو سال قبل فوت کرده است. او از ازدواج اول، دو پسر سه و چهار ساله دارد. ایشان از یک خانواده بسیار اصیل در شهرمان است و وضع مالی خوبی دارد. اخیرا ایشان شرایطش را توضیح داد و از من تقاضای ازدواج کرد. وقتی با خانواده ام موضوع را مطرح کردم، پدرم به خاطر دو فرزندش با این ازدواج مخالفت کرد. من با بچه ها مشکلی ندارم و قبلا آنها را دیده ام. هر کاری کردم، پدرم رضایت نداد که این آقا حتی به خواستگاری بیاید. مدتی به شدت افسرده شدم و نتوانستم سر کار بروم. بعد از چند ماه، این آقای همکار با من تماس گرفت و جویای حال من شد. وقتی موضوع مخالفت پدرم را فهمید، از من خواست خودش با پدرم صحبت کند. بعد از اینکه با پدرم صحبت کرد، پدرم قبول کرد؛ ولی شرط گذاشت که یکی از مغازه های بازار به همراه یک واحد آپارتمان را به عنوان مهریه به نام من نماید. همکارم قبول کرد. پس از آن پیش مشاور روانشناس رفتیم. مشاورْ ما را تا هفتاد درصد متناسب دانست و ازدواج مان را تأیید کرد. پدرم گفت:«باید عقد موقّت باشید و بعد از شش ماهْ عقد دائم جاری شود». الان عقد موقت هستیم و با یکدیگر رابطه جنسیِ غیرکاملی داشته ایم و من از بودن در کنار ایشان خیلی راضی هستم. اما پدرم چند روزی است که با اصرار زیاد به من می گوید:«باید همین الان مهریه ات را بگیری و به من بدهی تا برایت نگه دارم؛ وگرنه اجازه عقد دائم نمی دهم». آیا درست است که هنوز عقد دائم بین ما جاری نشده، تقاضای مهریه نمایم؟ لطفا راهنمایی ام کنید که چه کار کنم.   

 

 

پاسخ:

 

خانم جوانی هستید که دوست دارید زندگیِ شاد و آرامی داشته باشید و بتوانید روابط سالم و رضایت بخشی با اطرافیان خود برقرار نمایید. لطفا حرف های مرا تا آخر بخوانید.

 

جاری کردن عقد موقّت در دوران نامزدی مزیتی دارد و آن اینکه دختر و پسر می توانند بدون مشکل شرعی با یکدیگر صحبت کنند. اما این عقد موقت مشکلاتی را نیز می تواند ایجاد کند. از آن جمله وقتی است که بنا به دلایلی عقد دائم صورت نگیرد یا با مشکلاتی مانند: مخالفت خانواده دختر مواجه شود. در این صورت، دختر و پسر که به یکدیگر وابستگی پیداکرده اند، نمی دانند چگونه این مشکل را حلّ کنند. شما به دلیل شرایط روحی که داشتید، رابطه ای با این آقا برقرار کرده اید و این رابطه باعث شده بیشتر از قبل به این آقا وابسته شوید. اما موافقت پدرتان با ازدواج دائمِ شما هنوز به دست نیامده است. اگر با من مشورت می کردید، به شما می گفتم که شما هنوز در نیمه راه هستید و باید صبر کنید. 

 

باید از خود بپرسید:«چرا پدرم با وجود اینکه نیاز مالی به مبلغ مهریه مرا ندارد، اصرار دارد که من مهریه ام را پیش از عقد دائم بگیرم؟». به عبارت روشن تر باید برای فهمیدن علت این رفتار پدرتان، موضوع را از دید ایشان بنگرید. پدر شما با دامادی مواجه است که تجربه یک ازدواج را در کارنامه دارد. او از همسر قبلی اش که به رحمت ایزدی رفته، دو بچه پسر سه و چهار ساله دارد. بنابراین تجربه بیشتری از شما دارد. از سوی دیگر پدرتان شما را می بیند که به خاطر ازدواج با این آقا طبق گفته خودتان به افسردگی مبتلا شده اید و این مسائل پدرتان را دچار تردید در ثبات و موفقیت این ازدواج می نماید. خب! در این حالت پدرتان با خودش چه می گوید؟ او به احتمال زیاد با خودش می گوید:«اگر این مرد دو روز دیگر به خاطر وجود مشکلاتی، از زندگی با دخترم خسته شد و تصمیم گرفت او را طلاق دهد و قبل از طلاق، او را راضی کند که مهریه اش را ببخشد، چه کار باید بکنم؟». با این فکر، به این نتیجه می رسد که «باید کاری کنم که اگر این مرد بعد از ازدواج از دخترم خسته شد و خواست طلاقش بدهد، لااقلّ دخترم دست خالی نباشد» و با خودش تصمیم می گیرد که به شما بگوید:«این آقا باید مهریه تو را بدهد و تو هم مهریه ات را به من بدهی تا برایت نگه دارم». او با خود می گوید:«این آقا یا با نظر من موافقت می کند و مهریه دخترم را می دهد یا با این کار موافقت نمی کند. اگر موافقت کرد، من مهریه را از دخترم می گیرم و برایش نگه می دارم تا اگر این آقا از دخترم خسته شد و خواست طلاقش بدهد، دست دخترم خالی نباشد. اگر هم این آقا با پرداخت مهریه به دخترم مخالفت کرد، با ازدواجشان مخالفت می کنم».

 

خب، در این حالت باید چه کار کنید؟ آیا باید به نامزدتان بگویید:«قبل از عقد دائم، مهریه ام را بده؟».

 

وقتی پدرتان به این آقا و شما اعتماد ندارد و این شرط را قرار داده باید چه کار انجام دهید؟

 

باید این آقا و شما کاری انجام دهید که اعتماد پدرتان به شما دو نفر جلب شود. برای این منظور:

 

- از این آقا بخواهید با پدرتان چند بار به مناسبت های مختلف صحبت کند. در صحبت هایش به پدرتان با عبارت های مختلف بفهماند که به شما وفادار خواهد ماند و شما در زندگی می توانید به او اتّکا کنید. مردهای جاافتاده از مردهای جوانِ بی وفا متنفر هستند؛ به ویژه اگر این جوانْ دامادشان باشد. از این آقا بخواهید در مورد وفاداری اش به همسر سابقش با پدرتان صحبت کند و ویژگی هایی که باعث شد به شما علاقه مند شود را به پدرتان بگوید. البته از او نخواهید درباره شما به پدرتان دروغ بگوید و ویژگی هایی که ندارید را به شما نسبت دهد؛ زیرا پدرتان شما را بهتر از هر فرد دیگری می شناسد. همین که خانم متدیّنی هستید ویژگی خوبی است که عده ای از خانم ها از آن بی بهره هستند. این آقا باید به پدرتان بفهماند که در زندگی با شما نیز متعهد و وفادار خواهد ماند. از این آقا بخواهید حتی به عنوان مزاح و شوخی درباره خیانت و بی وفایی مطلبی در حضور پدر و خانواده تان بیان نکند.

 

- این آقا باید به پدرتان بگوید که وقتی در زندگی اختلاف نظر و سلیقه ایجاد شد، چه واکنشی نشان می دهد. باید نشان دهد که آستانه تحمل بالایی دارد و با بروز کوچک ترین مشکلی از کوره در نمی رود. باز هم می گویم که این آقا نباید تظاهر به ویژگی های مثبت نماید؛ زیرا پدرتان با پختگی و تجربه ای که دارد، می تواند واقعیت را از غیرواقعیت تشخیص دهد.

 

- شما و این آقا نباید چیزی را از پدر و مادرتان پنهان کنید. به یاد داشته باشید که از قدیم گفته اند:«هیچ وقت ماه زیر ابر نمی ماند». توصیه می کنم به رابطه تا زمان عقد دائم اقدام ننمایید. این مسأله از دید پدرتان پنهان نمی ماند.

 

- شما نیز هیچ وقت درباره بخشیدنِ مهریه در حضور پدر و خانواده خود صحبتی به میان نیاورید. واقعیت این است که بعضی خانم ها تصور می کنند که با بخشیدن مهریه می توانند محبت شوهرشان را به خود جلب نمایند. اما این تصوری غلط است. جلب محبت با انجام مهارت های زندگی مشترک ممکن است. همیشه در حضور پدرتان بگویید که مهریه حق شرعی و قانونیِ زن است و نباید خانمی به غلط تصور کند که با بخشیدن مهریه محبت شوهرش را به خود جلب می نماید.  

 

- همان گونه که این آقا یک بار توانست نظر پدرتان را جلب کند و موافقتش را برای ازدواج با شما به دست آورد، باز هم می تواند با صحبت کردنِ مؤدبانه با پدرتان و نشان دادن یک شخصیت قوی به ایشان، موافقتش را برای عقد دائم به دست بیاورد. تنها راه عبور از این مشکل، صحبت با پدرتان و جلب موافقت اوست. شما و این آقا نباید قدرت زبان نرم را دست کم بگیرید. در گذشته جادوگرها با حرکات عجیب و غریب مردم را جادو می کردند. اما امروزه افرادِ کاردان، انسان ها را با زبانشان سحر و جادو می نمایند. در برنامه های مختلف می بینید که افرادی در استندآپ کمدی هایِ شان سعی می کنند مردم را تنها با حرف زدن بخندانند. اینْ قدرتِ زبان است. منظورم این نیست که شما هم مثل هنرمندان استندآپ کمدی، پدرتان را فقط بخندانید. بلکه منظورم این است که از قدرت زبان نرم در برخورد با پدرتان استفاده نمایید و توانایی خود را در این زمینه تقویت کنید. شما می توانید؛ فقط باید بخواهید.

http://askdin.com/comment/1034127#comment-1034127