نگاهی به مسئله ارتداد


پرسش:
طبق آیات قرآن، هر کسی قرار است هدایت شود یا بینه و دلیل هدایت شود و کسی که هلاک می شود هم با بینه هلاک شود. سوال من این است که چرا یک انسان که در مملکت اسلامی متولد میشود حکم مسلمان دارد و او را مکلف به احکام شرعی می دانید؟! و اگر بگوید دین را قبول ندارم اعدام می شود چون قبلا مسلمان بوده است! میشود بگویید نوزاد تازه متولد شده و دختر ۹سال قمری و پسر ۱۵ سال قمری کی یا چه موقع و چطور مسلمان شده اند؟

پاسخ:
برای پاسخ به این پرسش توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. تاثیر فرهنگی جامعه و والدین بر کودکان امری اجتناب ناپذیر است. این واقعیت، ناشی از این امر است که هر جامعه ای فرهنگی را به کودکان انتقال می دهند که خودش سعادت بخش می داند.

دین بخشی از فرهنگی است که والدین و سایر نهادهای اجتماعی در آن زیست می کنند و آن را سعادت بخش دانسته و می کوشند تا آن را به کودکان منتقل سازند.

البته یک انسان بی دین نیز به همین منوال، بی دینی را به فرزند خود منتقل می کند چرا که آن را سعادت بخش می داند و دین را خرافه و پوچ می انگارد. در واقع، این امر بخشی از واقعیت زندگی ما است و اجتناب ناپذیر می باشد. آنچه محل بحث است و مشکل زا است، این است که این تاثیر فرهنگی، همچون برچسبی باشد که کودک راهی به رهایی از آن نداشته باشد. در ادامه، با محوریت آموزه های اسلامی، به بررسی دیدگاه اسلام درباره این موضوع می پردازیم.

2. کودکان از آن جهت که کودک هستند و به لحاظ عقلی به بلوغ نرسیده اند، متاثر از چارچوب فرهنگی هستند که والدین و سایر نهادهای اجتماعیی، تربیت فرزند را در آن چارچوب رقم می زنند.

این امر، پدیده ای اجتناب ناپذیر است و راهی به رهایی از آن نیست چرا که بنا به فرض، کودک هنوز به بلوغ عقلی نرسیده است تا انتخاب عقلانی داشته باشد بلکه همواره در آن چارچوبی رشد می کند که دیگران برایش تعیین کرده اند؛ فرقی ندارد که این چارچوب، اسلامی باشد یا مسیحی و یا سکولار.

توضیح مطلب این که اساسا برخورداری از اختیار برای انتخاب سبک زندگی، مشروط به برخورداری از اراده ای است که مسبوق به تامل و تفکر است. در این صورت، کودکی که به سن بلوغ نرسیده است و قدرت عقلانی مناسب برای تفکر را ندارد، اساسا فاقد اختیار برای انتخاب سبک زندگی است. از این رو، کودک به خودی خود، متاثر از فرهنگی است که دیگران به او تزریق می کنند؛ خواه این فرهنگ، اسلامی باشد یا مسیحی و یا سکولار.

3. آنچه اهمیت دارد این است که کودک بعد از رسیدن به سن بلوغ، و برخورداری از قدرت تفکر و انتخاب عقلانی، به او این امکان و فرصت عطا شود که متناسب با تفکر خود، انتخاب کند و نحوه زیستن خود را مشخص نماید. از این رو، اینک، باید دید که در دین اسلام، چنین حقی به رسمیت شناخته شده است یا خیر.

در دین اسلام، دین موروثی امری مذموم و ناپسند است. خداوند در آیات مختلفی، با مذموم دانستن تبعیت کافران از والدین شان، بر این امر تاکید کرده است که علم و عقل محوریت دارند نه تبعیت از والدین: «وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ»(1)؛ و هنگامى كه به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، مى‏گويند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى‏نماييم. آيا اگر پدران آنها، چيزى نمى‏فهميدند و هدايت نيافتند(باز از آنها پيروى خواهند كرد)؟.

در آیه 104 سوره مائده نیز همین مضمون مورد توجه قرار گرفته است. لحن نکوهش آمیز و مذمت گونه قرآن نشان می دهد که باید به جای تبعیت از والدین، از عقل و علم پیروی کرد.

همچنین، آیات و روایاتی در دست است كه در آنها پیروی از ظن و گمان نكوهش شده و در عوض، بر پیروی از علم و حقیقت تاکید شده است؛ مانند: «إِنَّ الظنّ لا یغنی مِنَ الحَقِّ شَیئاً»(2) و «إِنْ یتَّبِعُونَ إِلاّ الظنّ»(3) و «إِنْ هُمْ إِلاّ یظُنُّون»(4). بنابراین، در دین اسلام، دین موروثی امری مذموم است؛ همچنین، محوریت در دین اسلام با علم و حقیقت است نه ظن و تقلید.

4. اما در پایان، توجه به این اشکال و پاسخ، خالی از لطف نیست که چه بسا کسی مدعی گردد اگرچه دین اسلام با علم و تحقیق مخالفت نکرده است اما بواسطه حکمی که برای شخص مرتد در نظر گرفته است، مانع از تحقیق راستین می شود. در پاسخ به این پرسش گفتنی است که اسلام نیز می پذیرد که امور اعتقادی از قبیل امور قلبی هستند و با زور و جبر بدست نمی آیند: «لا اکراه في الدين»(5). از این رو، شخص مرتدی که از روی علم و تحقیق به ارتداد رسیده است، اگر ارتداد خودش را اظهار نکند، هیچ عقوبت دنیوی و اخروی ندارد چرا که عقوبت دنیوی برای مرتدی است که ارتدادش را اظهار کرده است و عقوبت اخروی برای مرتدی است که عالم به حقانیت اسلام باشد ولی از آن روی برگرداند اما کسی که جاهل قاصر است مبتلا به عقوبت نمی شود: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(6).

از این رو، سلیمان بن حسن صهرشتی، یکی از فقهای متقدّم امامیه که شاگرد سید مرتضی و شیخ طوسی می باشد، در تعریف ارتداد فرموده است: «الارتداد وهو أن یظهِر الکفرَ بالله تعالی وبرسوله والجحدَ بما یعمّ به فرضه والعلم به من دینه بعد إظهار التصدیق». همان طور که پیداست ایشان اظهار کفر را از یک سو و جحد و انکار را از سوی دیگر، ملاک قرار داده و به صرف تغییر عقیده اکتفا نکرده است(7).

همچنین شهید مطهری انکار و عناد را لازمۀ کفر دانسته و چنین فرموده است: «شکی نیست که کفر بر دو نوع است: یکی کفر از روی لجبازی و عناد که کفر جحود نامیده می شود و دیگر کفر از روی جهالت و نادانی و آشنا نبودن به حقیقت. در مورد اول، دلایل قطعی و عقل و نقل گویاست که شخصی که دانسته و شناخته با حق عناد می ورزد و در صدد انکار برمی آید، مستحقّ عقوبت است؛ ولی در مورد دوم باید گفت: اگر جهالت و نادانی از روی تقصیرکاری شخص نباشد، مورد عفو و بخشش پروردگار قرار می گیرد»(8).

بدین ترتیب اولاً: در موضوع ارتداد که کفرِ بعد از اسلام است اظهار کفر لازم است. ثانیاً: ارتداد و کفر نیازمند جحد و انکار است. انکار، حالتی است که فرد قلباً و واقعاً مطلبی را پذیرفته است، ولی از روی عناد یا به انگیزه های دیگر، تن به درستی آن نمی دهد و آن را منکر می شود؛ بنابراین، کفری که همراه با انکار قلبی بوده و واقعاً از سر علم و عقیده باشد، جحد نیست و انکار کسی که مطلبی را با استدلال علمی و از سر عقیدۀ قلبی منکر شده است، جحد محسوب نمی گردد(9). به همین جهت، برخی از فقیهان معاصر تاکید می کنند که اگر ارتداد شخص، ناشی از شبهه علمی(نه شهوت عملی) باشد، حتی اگر ارتداد خویش را اظهار کند، نه عقوبت دنیوی دارد و نه عقوبت اخروی(10).

بنابراین، با عنایت به این که ما از درون افراد آگاهی نداریم و به سختی می توانیم به حقیقت امر آگاه شویم، بهتر است در مورد کسانی که اظهار کفر می کنند و مرتد می شوند، احتیاط بیشتری کنیم و به سرعت، به عقوبت دنیوی یا اخروی آنها حکم نکنیم. به دیگر سخن، مرتد مبتلا به عذاب اخروی جاودان می شود و اعمال نیکش نیز سودی به او نمی دهند چرا که ارتدادش آنها را نابود می سازد. اما تشخیص مرتد امری دشوار است و مصادیقش محدودی است چرا که کسانی که حق را بشناسند واز روی لجاجت و تعصب در برابرش بایستند محدودند.

5. کوتاه سخن این که دین اسلام موافق تربیت و تاثیر فرهنگی والدین بر فرزندان است و چنین امری را خالی از اشکال می داند چرا که کودک فعلا اختیاری ندارد تا محترم انگاشته شود. همانطور که پیش تر عرض شد، کودک در سنینی که هنوز رشد و بلوغ عقلی نیافته است، اساسا فاقد تفکر عقلانی و اختیار مسئولانه است. به همین جهت، طبیعی است که در این سنین، والدین و نهادهای اجتماعی، متناسب با فرهنگی که خودشان درست می دانند، کودک را تربیت کنند و ملیت و زبان و دین و منش کودک را مشخص سازند. این واقعیت، محدود به جوامع اسلامی و دینی نیست و حتی در جوامع سکولار و ملحد نیز رخ می دهد.

از این جهت، اسلام که خودش را دین سعادت بخش می داند، به والدین توصیه می کند که با کودکان به گونه ای رفتار کنند که تربیت اسلامی در آنها نهادینه شود. به نظرم بالغ دانستن و مسئول شناختن کودک و نوجوان در سنین نه سالگی و پانزده سالگی بخشی از همین تربیت دینی است.

روشن است که اسلام آوردن کودک و نوجوان در این سنین، یک اسلام تقلیدی است و برای بسیاری از انسانها تا پایان عمر نیز به همین شکل و شمایل باقی می ماند؛ اما همانطور که عرض شد از منظر اسلامی، پسندیده است که انسانها بعد از رشد عقلی، آرام آرام عقاید خودشان را مورد تعقل و تقکر قرار بدهند و به صورت مستدلّ، اعتقادات خودشان را ارزیابی کنند (منظورم از استدلال، لزوما استدلال فلسفی نیست؛ بلکه منظورم استدلال و تعقل و تفکر متناسب با سطح آگاهی و میزان توانایی ذهنی شخص است).

این امر از این واقعیت نشات می گیرد که دین اسلام دین عقلانی است و هراسی از تفکر و استدلال و انتقاد ندارد و کرامت ذاتی و توانایی های معرفتی انسان را مورد تایید قرار داده است.

پی نوشت ها:
1. بقره: 170.
2. یونس: 36.
3. انعام: 116.
4. جاثیه: 24.
5. بقره: 256.
6. بقره: 286.
7. مروارید، علی اصغر، سلسلة الینابیع الفقهیه، ١۴١٠ق، ج9، ص171.
8. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، سیری در سیرۀ نبوی، تهران، صدرا، ١٣٧٨ ش، ص289.
9. جرم ارتداد در روایات، آموزه های حقوق کیفری، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شمارۀ ٨، صص7-8.
10. برای مطالعه بیشتر، رک: جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج12، ص183.


http://www.askdin.com/showthread.php?t=62784&p=987385&viewfull=1#post987385