آیا اختیار با اصل علیّت در تعارض است؟


پرسش
اختیار با اصل علیّت در تعارض است، چرا که انتخاب انسان نشأت گرفته ازعلل پیشینی است، یعنی انتخاب انسان معلول عللی است که تخلّف از آن ممکن نیست، در غیر اینصورت بدون تحقق علت، معلول محقق شده است.


پاسخ
برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:

نکته اول: اصل علیّت
اصل علیّت می گوید: تحقق معلول با وجود علت تامّه اش ضروری بوده و تخلّف ناپذیر است، اما فرقی نمیکند این علت مختار باشد یا مجبور!
اختیار در کیفیت انتخاب این علت ابراز نظر می کند، یعنی هرگز علت یک معلول را نفی می کند، بلکه نوع آن را تعیین میکند! به عبارت دیگر صدور معلول از علت در فاعل های ارادی به دو صورت قابل تبیین است: یکی جبری و دیگری اختیاری؛ اما هر دو در چارچوب اصل علیت است، تعارضی در کار نیست(در ادامه توضیحات بیشتری بیان خواهد شد)

نکته دوم: علل ناقصه و علت تامه
باید دقت کرد که علت به دو قسم تقسیم میشود، یکی علت ناقصه که لازم هست، اما کافی نیست، و دیگری علت تامّه که با حصول تمام شرائط حاصل میشود و با تحقق آن معلول ضرورتا تحقق می یابد، یعنی مجموعه ای از امور که در تحقق یک معلول نقش دارند را تک تک و جدا جدا علت ناقصه مینامند، و وقتی همه آنها محقق شد میگویند علت تامّه آن معلول محقق شده است.(1)
مثلا برای روشن شدن یک اتومبیل، نیاز به باتری هست، نیاز به بنزین هست، نیاز به انژکتور هست، نیاز به سوئیچ هست، و نیاز به نیرویی که آن سوئیچ را بگرداند و...، تک تک اینها لازم هستند اما کافی نیستند، یعنی حتی اگر یکی از اینها نباشند ماشین روشن نمیشود، باید همه ی آنها که علت ناقصه هستند با هم جمع شوند تا بگوییم علت تامّه محقق شده است.

نکته سوم: اختیار و ملاک انتخاب
اختیار یعنی كاري که تنها از روي ميل و رغبت خود فاعل صادر شود(2) یعنی انسان اگر بخواهد انجام میدهد و اگر بخواهد ترک میکند.
اگرچه انسان مختار است و می تواند انتخاب کند اما طبیعتا این انتخاب طبق سلایق و علایق او اتفاق می افتد، چون معنا ندارد کسی بر خلاف سلایق و علایقش انتخاب کند، اما این به معنای جبر نیست، این که نمی خواهد غیر از این است که بگوییم نمی تواند!
جبر یعنی عمل بر خلاف سلیقه و خواست! و اختیار یعنی عمل مطابق خواسته! هیچ کسی ادعا ندارد اختیار یعنی انسان بدون دخالت سلایق و علایقش انتخاب کند! در این صورت بود که جبر میشد، چون خواست خود انسان نبود!!

پس نباید گمان کرد اینکه انسان گرسنه به سمت آشپزخانه میرود و غذا میخورد چون مجبور است و نمیتواند غیر از آن را اراده کند! بلکه درست این است که او نمیخواهد غیر آن را اراده کند، وگرنه اگر بخواهد میتواند! مثلا یک روز دیگر را روزه میگیرد، با اینکه گرسنه است اما این بار غذا نمیخورد، اینجا هم کسی نمیگوید نمی تواند! میتواند اما نمیخواهد، همانطور که برخی میخواهند و روزه خواری میکنند!

پیش فرض ها و شرایط در انتخاب انسان تاثیرگذار هستند اما به جبر منتهی نمیشوند، چرا که در نگاه صحیح انتخاب و اراده از افعال نفس است، نه انفعالات نفس، یعنی انسان با آگاهی و علمی که از شرایط دارد اراده را ایجاد می کند(3) پس اختیار منشأ انتخاب است، انتخاب، فعل است، انفعال نیست.

آنچه که در این میانه رهزن شده این است که شما نفس را منفعل در برابر این پیش فرض ها و علایق و شرایط بیرونی می بینید در حال که نفس نقش فعالانه در این امور دارد، نفس علت است و فاعل، فاعلی که طبیعتا طبق میلش انتخاب میکند، اما این انتخاب طبق میل را کسی جبر یا نقض قانون علیّت معنا نمیکند!

نکته چهارم: اقسام جبر و بیان حق در مسئله

در هر دو صورت مسئله سازگاری اختیار با قانون علیّت را از دو بُعد، و از زاویه دو نوع جبر می توان اینگونه پاسخ گفت:

الف) جبر فلسفی
اراده انسان جزئی از علت تامه است، بنابراین علل پیشینی به ضمیمه اختیار و انتخاب است که ضرورت پیدا کرده و محقق می­شوند، بنابراین نه تخلف معلول از علت است، و نه فعل را از اختیاری بودن خارج می سازد.(4)

ب) جبر طبیعی
قطعا اینطور نیست که علایق و سلایق نشأت گرفته از وراثت، تربیت، و مانند آن که از بیرون از انسان به انتخاب او جهت دهی می کنند اختیار و انتخاب را برای او غیر ممکن سازند، آیت الله مصباح یزدی در این رابطه می فرمایند:
«آيا آدمي نمي‌تواند يك غريزة طبيعي انگيخته را مهار كند؟ در قانون وراثت نيز، آيا تجربه مي‌گويد هر فرزندي كه از يك سلسله عوامل وراثتي در اجداد معيني برخوردار بود، صددرصد و بدون استثنا همان خواهد شد؛ به ‌طوري كه جاي انتخابي براي خود او باقي نمي‌ماند؟ قطعاً تجربه چنين نمي‌گويد. همه اين عوامل به فرض قطعيت در تأثير، به عنوان «جزء العلّة» پذيرفتني است؛ اما در نهايت، انسان نيز مي‌تواند اِعمال اختيار كند و برخلاف اقتضاي همة اين عوامل، رفتار ديگري در پيش گيرد.» (5)

انسان هرگز اسیر علل پیشینی خود نیست، و حتی توان تغییر علاقه ها و شخصیت خویش را داراست.
یعنی اینطور نیست که فقط انتخاب نشأت گرفته از نوع شخصیت انسان باشد، بلکه خود این انتخاب ها شاکله و شخصیت انسان را میسازد(6) یعنی انسان این اختیار را دارد که خودش را تغییر بدهد.

اتفاقا هدف دین، رسالت انبیاء، نقش کتاب های آسمانی، و وظیفه علمای اخلاق این است که انسان را تشویق کنند تا بر خلاف عادت های تربیتی غلط، و رذیلت های اکتسابی و ژنتیکی گام بردارد، و ما این توان را وجدانی درک میکنیم، و تاریخ پر است از کسانی که توانسته اند!


پی نوشت ها:
1. سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران‏، تهران، 1373ش، چاپ سوم، ج2، ص1306و 1309.
2. مصباح یزدی، محمد تقی، انسان شناسی در قرآن، موسسه امام خمینی(ره)، قم، چاپ چهارم، 1396ش، ص104.
3. خمینی، روح الله، طلب و اراده، ترجمه سید احمد فهری، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1362، ص111.
4. ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، انسان شناسی در قرآن، ص111.
5. همان، ص113.
6. آیت الله جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، نرم افزار کتابخانه اسراء، ص313.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=61654&p=971202&viewfull=1#post971202